آموزش و هوش و سرگرمی

دراین سایت هرهفته اطلاعات جدیدی یاد می گیرید ومسئله های جالبی حل میکنید

دراین سایت هرهفته اطلاعات جدیدی یاد می گیرید ومسئله های جالبی حل میکنید

۱۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

 نکنم دراز هرگز به هوای باده دستی

چو جمال یار باشد نه نکوست می پرستی

که مدام مست مستم من از آن می الستی

«همه عمر بر ندارم سر از آن خمار مستی»

«که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی»

ز تو کام دل بر آید چو به دست فرصت افتد

به بهشت ماند آن شب که مجال صحبت افتد

اثری ز غم نماند چه زوال محنت افتد

«تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد»

«دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی»

شده دل اسیر چاه غم عشق تو چو بیژن

بگشا کمند زلفت به مثابه ی تهمتن

به رهائیش قدم نه تو شبی به کلبه ی من

«چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن»

«تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی»

ز سُم سمند عشقت، شده است پیکرم لِه

نتوان برم شکایت ز تو در بَر که و مِهْ

به سؤال پر نیازم تو ز مهر پاسخی ده

«نظری به دوستان کن که هزار باز ازآن به»

«که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی»

که رساند این پیامم بر یار مه لقا را

که جوانیم تلف شد، برَهِ غمت نگارا

ز چه ای بهار خوبی بـپـسـندی این جفا را

«دل دردمند مارا که اسیر توست یارا»

«به وصال مرحمی نه، چو به انتظار خستی»

مگرت بجای دل هست، به سینه سنگ خارا

که در او نه رحم باشد، نه جوی بود مدارا

به جفات خو گرفته، دل مستمند یارا

«برو ای فقیه دانا به خدای بخش مارا»

«تو و زهد و پارسایی، من و عاشقی و مستی»

بگذشتی از مقابل چه مه ای بلند بالا

حرکات جمله موزون سکنات جمله زیبا

به حقیقت این چنینی تو و یا کنی به عمدا

«نه عجب که پشت دشمن شکنی به روز هیجا»

«تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی»

نکشم ز دامنت دست، که رسم عهد باشد

که همیشه کودک دل به هوای مهد باشد

نه رواست حرف تلخی ز لبی که شهد باشد

«چه زمام بخت دولت نه به دست جهد باشد»

«چه کنند اگر زبونی نکنند و زیر دستی»

همه گل رخان ندانند طریق دوستداری

پی آن مگیر هرگز که ز مهر بوده عاری

چو بر آن سری که یک روز گلی به دست آری

«دل هوشمند باید که به دلبری سپاری»

«که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی»

نه به طاهری بماند علم فراق یاران

که مدام صبح باشد، ز برای شام تاران

چو زمانه گاه خشک است و گهیست فصل باران

«گله از فراق یاران و جفای روزگاران»

«نه طریق توست سعدی کم خویش گیرو رستی»

محمد طاهری طاهری.                                                

 «

 «جوش مستی»

باز با افسونگریهای دل زیبا پرستم

از شراب شعر چشمان تو امشب مست مستم

سرو باغ شعرم اما باهمه گردن فرازی

پیش سرو قامت بالا بلندت باز پستم

جزر ومدی در نگاهت هست در شبهای مهتاب

میدهد این جلوه های شعر و مستی کار دستم

این دو بیتی های لبهایت چه مستی داشت کز پی

یک سبو شعر تر خیام گشته ناز شستم

فالی از فنجان چشمانت گرفتم حافظم گفت

در سر کوی تو از پای طلب من کی نشستم

وامق این دیوانگی های تو پایانی ندارد

کاش آن پیمانه را در جوش مستی می شکستم

حسن علیزاده متخلص به « وامق»

 «دوکوچه پائینی»>>

به رنگ ناب ترین خاطرات شیرینی

شبیه پاک ترین لحظه های دیرینی

به بوی خنده ی تو نشئه می شود چشمم

تو مثل مستی یک باغ ، مثل نسرینی

به روی پهنه ی رؤیای آسمانی من

تو با شکوه ترین خوشه های پروینی

غروب، مرگ، شکستن،سکوت، تنهایی

برای هر چه که درد است باز تسکینی

مگیر چهره زمن چون برای من تو هنوز

عزیز دخترک آ ن دو کوچه پایینی

بیا دوباره بیا تا برای هم پوشیم

لباس ساده ی آن روزهای خوشبینی

دکتر غلامرضا فتحی>>

: «یادت به خیر»>>

یادت به خیر ای که دلت آفتاب بود

مهرت زلال و عشق تو همرنگ آب بود

یادت به خیر ای که سرا پا وجود تو

همچون فرشتگان خدا روح ناب بود

یادت به خیر باد، که با ماه روی تو

این تیره آسمان دلم پر شهاب بود

میریخت قطره قطره محبت ز چشم تو

احساست از سلاله ی تُرد حباب بود

وقتی که بامداد جدایی فرا رسید

قلبم هنوز روی دلت گرم خواب بود

می بینمت دو باره؟ دلم این سؤال کرد

دردا که این سؤال دلم بی جواب ماند

دکتر غلامرضا فتحی>>

 «ناقلا»


ای رفیق هم دل و هم کیش من

ای فراقت مایه ی تشویش من

دیگر ای هم طالع همریش من

نیستی در پشت یا در پیش من

در صف نان و پیاز و باقلا

خوب در رفتی از اینجا ناقلا

گر چه بر خاک لحد سر می نهی

شکر حق کن کز گرانی می رهی

با دلی پر غصه و دست تهی

نیستی مجبور تا دیگر دهی

ده تو من از بهر یک پپسی کولا

خوب در رفتی از اینجا ناقلا

بار هجران تو پشتم را شکست

حیف کاخر مردی و رفتی زدست

ای فقیر بینوای حق پرست

کاش بودی زنده تا بینی که هست

ذرت بو داده همسنگ طلا

خوب در رفتی از اینجا ناقلا

ظاهراً رخسار خندان داشتی

باطناً نه گوشت، نه نان داشتی

تو طلبکار فراوان داشتی

وز همه این راز پنهان داشتی

چونکه مُردی گشت رازت برملا

خوب در رفتی از اینجا ناقلا

ای که با قرض فراوان مرده ای

نسیه از هر کاسبی آورده ای

لیک آخر مالشان را خورده ای

داده جان، لیک جان در برده ای

از جفای عده ای ظالم بلا

خوب در رفتی از اینجا ناقلا

رفتی و گردید ای نیکو سرشت

بسترت از خاک و بالشتت ز خشت

ای رهیده از غم هر خوب و زشت

در جهنم رفته ای یا در بهشت

با علم بنشسته ای یا با علا

خوب در رفتی از اینجا ناقلا

ای که مرگت نعمتی جان پرور است

جایت آنجا پای حوض کوثر است

یا به دوزخ یا به جای دیگر است

هر کجا باشی از اینجا بهتر است

چون نداری غصه ی قحط و غلا

خوب در رفتی از اینجا ناقلا

حیف دیگر نیستی در این دیار

تا ز قطع برق مانی در فشار

تا که افتد پنکه و کولر زکار

در هوای آتشین و شعله بار

چون هوای ظهر دشت کربلا

خوب در رفتی از اینجا ناقلا

پاکی و بهداشت از ما کرده قهر

سوسک، عقرب، موش، خرکاکی به شهر

بهر ما آرند بیماری و زهر

از عفونت گاهگاهی آب نهر

می شود یا آور بیت الخلا

خوب در رفتی از اینجا ناقلا

من هم آخر سی چهل سال دگر

می کنم سو تو در آنجا سفر

تا برایت آرم از اینجا خبر

کاین درخت آورده قدری بار و بر

وین بنا جسته است قدری اعتلا

خوب در رفتی از اینجا ناقلا

ابولقاسم حالت

  یاد ایامی که خوردم باده ها با چنگ و نی

جام می در دست من، مینای می در دست وی

در کنار آیی، خزان ما زند رنگ بهار

ور نیایی فرودین افسرده تر گردد ز دی

بی تو جان من چو آن سازی که تارش در گسست

در حضور از سینه ی من نغمه خیزد پی به پی

آنچه من در بزم شوق آورده ام دانی که چیست ؟ 

یگ چمن گل، یک نیستان ناله، یک خمخانه می

زنده کن باز آن محبت را که از نیروی او

بوریای ره نشینی در فتد با تخت کی

دوستان خرم که بر منزل رسید آواره ای

من پریشان جاده های علم و دانش کرده طی

اقبال لاهوری

,گفتا که میبوسم تو را»


گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم

گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم

گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در

گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم

گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا

گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم

گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم

گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند

گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم

گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم

گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو

گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم

سیمین بهبهانی

ٔٔ:«شاد بودن هنر است»

شاد کردن هنری والاتر

گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد


زندگی صحنه ی یکتای هنرمندیِ ماست


هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته بجاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد


شعر: ژالـــه اصفـهـانی

خط: میرشهاب مؤمنی

[«کودک دلگیر دل»>>


بیا و کودک دلگیر دل به خانه ببر

به آشتی برسانش به آشیانه ببر

به روی بغض گلو گیر باز کن در را

رمیده جوجه ی بی بال و پر به لانه ببر

ببار دست نوازش بکار دانه ی مهر

و زیر بارشی از اشک دانه دانه ببر

به صرف یک غزل ناب میهمانم کن

به شب نشینی شبهای شاعرانه ببر

رها ز رخوت این خاک تیره ام بنما

به نبض پر تپش و رویش جوانه ببر

به چینی از شب یلدای زلف راهم ده

به دستیاری دندانه های شانه ببر

به محفلی که رفیعست و همزبانانش

مرا به هرکه پرستی به یک بهانه ببر

محمد رفیع طاهری>>


> >

[خَشُم در کارگاه عشق مَـگّـه»>>

خَشُم از دردی که درمونی اُشنی

شِرنْـگُم خَش که نوش جونی اُشنی

خَشُمْ از درد دوری یار دلسوز

که جز سوز دلم درمونی اُشنی

خَشُم کز بی وفایی در بلاهُم

و کاری هم که هیچ پایونی اُشنی

خَشُم کز کار شیطونی بری هم

که هر کِشْ بِ دگه ایمونی اُشنِیْ

خَشُم در کارگاه عشق مَگّه

که جز یاد خدا ازبونی اُشنی

مَکَسْ ناشا گُـتَه دردُم چرا که

حدیث عشق هم گفتونی اُشنی

سری ام هه وکار خوم که باکی

دگه از کفر از ایمونی اُشنی

بجز آه از دل سردم نِدا چِی

لُو زردم لُو بیرونی اُشنی

و خلوتخونه ی جونون کسی امهه

که هِسْ آدم چُن مو جونی اُشنی

مپرس از مو که راه عشق چو هِنْ

که هرکه چُو شَتِه بیرونی اُشنی

بیابونی درازنْ خواجه دنیا

عجب جایی که جز زندونی اُشنی

عباس انجم روز. روانش شاد>>

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۲۴
امیر کرمی

لاج واقعه قبل از وقوع باید کرد



در زمان‌های‌ دور، کشتی‌ بزرگی‌ دچار توفان‌ شد و باعث‌ شد که‌ کشتی‌ غرق‌ شود. مسافران‌ کشتی‌ توی‌ آب‌ افتادند. در میان‌ مسافران، مردی‌ توانست‌ خودش‌ را به‌ تخته‌پاره‌ای‌ برساند و به‌ آن‌ بچسبد

 موج‌ها تخته‌پاره‌ و مسافرش‌ را با خود به‌ ساحل‌ بردند. وقتی‌ مرد چشمش‌ را باز کرد، خود را در ساحلی‌ ناشناخته‌ دید بدون‌ هدف‌ راه‌ افتاد تا به‌ روستا یا شهری‌ برسد. راه‌ زیادی‌ نرفته‌ بود که‌ از دور خانه‌هایی‌ را دید. قدم‌هایش‌ را تندتر کرد و به‌ دروازه‌ شهر رسید.

 

در دروازه‌ی‌ شهر گروه‌ زیادی‌ از مردم‌ ایستاده‌ بودند. همه‌ به‌ سوی‌ او رفتند. لباسی‌ گران‌قیمت‌ به‌ تنش‌ پوشاندند. او را بر اسبی‌ سوار کردند و با احترام‌ به‌ شهر بردند

مسافر از این‌که‌ نجات‌ پیدا کرده‌ خوشحال‌ بود اما خیلی‌ دلش‌ می‌خواست‌ بفهمد که‌ اهالی‌ شهر چرا آن‌قدر به‌ او احترام‌ می‌گذارند. با خودش‌ گفت: .نکند مرا با کس‌ دیگری‌ عوضی‌ گرفته‌اند..

مردم‌ شهر او را یکراست‌ به‌ قصر باشکوهی‌ بردند و به‌عنوان‌ شاه‌ بر تخت‌ نشاندند

 

مرد مسافر که‌ عاقل‌ بود، سعی‌ کرد به این راز پی ببرد . عاقبت‌ به‌ پیرمردی‌ برخورد که‌ آدم‌ خوبی‌ به‌ نظر می‌رسید. محبت‌ زیادی‌ کرد تا اعتماد پیرمرد را به‌ خود جلب‌ کرد. در ضمن‌ گفتگوها فهمید که‌ مردم‌ آن‌ شهر رسم‌ عجیبی‌ دارند.


پیرمرد ، به‌ او گفت: . معمولاً شاهان‌ وقتی‌ چندسال‌ بر سر قدرت‌ می‌مانند، ظالم‌ می‌شوند. ما به‌ همین‌ دلیل‌ هر سال‌ یک‌ شاه‌ برای‌ خودمان‌ انتخاب‌ می‌کنیم. هر سال‌ شاه‌ سال‌ پیش‌ خودمان‌ را به‌ دریا می‌اندازیم‌ و کنار دروازه‌ی‌ شهر منتظر می‌مانیم‌ تا کسی‌ از راه‌ برسد. اولین‌ کسی‌ که‌ وارد شهر بشود، او را بر تخت‌ شاهی‌ می‌نشانیم. تختی‌ که‌ یکسال‌ بیشتر عمر نخواهد داشت

 

مسافر فهمید که چه سرنوشتی‌ در پیش روی اوست . دو ماه‌ بود که‌ به‌ تخت‌ پادشاهی‌ رسیده‌ بود. حساب‌ کرد و دید ده‌ ماه‌ بعد او را به‌ دریا می‌اندازند. او برای‌ نجات خود فکری‌ کرد:

از فردا ‌ بدون‌ این‌که‌ اطرافیان‌ بفهمند توی‌ جزیره‌ای‌ که‌ در همان‌ نزدیکی‌ها بود کارهای‌ ساختمانی‌ یک‌ قصر آغاز شد .در مدت‌ باقی‌مانده‌، شاه‌ یکساله‌ هم‌ قصرش‌ را در جزیره‌ ساخت‌ و هم‌ مواد غذایی‌ و وسایل‌ مورد نیاز زندگی‌اش‌ را به‌ جزیره‌ انتقال‌ داد

 

ده ‌ماه‌ بعد ، وقتی شاه‌ خوابیده‌ بود ، مردم‌ ریختند و بدون‌ حرف‌ و گفتگو شاهی‌ را که‌ یکسال‌ پادشاهی‌اش‌ به‌ سر آمده‌ بود از قصر بردند و به‌ دریا انداختند.

او در تاریکی‌ شب‌ شنا کرد تا به‌ یکی‌ از



 بیلش را پارو کرده

می گویند، اگر کسی‌ چهل‌روز پشت‌ سر هم‌ جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو کند، حضرت‌ خضر به‌ دیدنش‌ می‌آید و آرزوهایش‌ را برآورده‌ می‌کند.

سی‌ و نه‌ روز بود که‌ مرد بیچاره‌ هر روز صبح‌ خیلی‌ زود از خواب‌ بیدار می‌شد و جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ می‌پاشید و جارو می‌کرد. او‌ از فقر و تنگدستی‌ رنج‌ می‌کشید. به‌ خودش‌ گفته‌ بود: .اگر خضر را ببینم، به‌ او می‌گویم‌ که‌ دلم‌ می‌خواهد ثروتمند بشوم. مطمئن‌ هستم‌ که‌ تمام‌ بدبختی‌ها و گرفتاری‌هایم‌ از فقر و بی‌پولی‌ است.

 

 

 روز چهلم‌ فرارسید. هنوز هوا تاریک‌ و روشن‌ بود که‌ مشغول‌ جارو کردن‌ شد.

کمی‌ بعد متوجه‌ شد مقداری‌ خاروخاشاک‌ آن‌طرف‌تر ریخته‌ شده‌ است. با خودش‌ گفت: .با این‌که‌ آن‌ آشغال‌ها جلو در خانه‌ من‌ نیست، بهتر آنجا را هم‌ تمیز کنم. هرچه‌ باشد امروز روز ملاقات‌ من‌ با حضرت‌ خضر است، نباید جاهای‌ دیگر هم‌ کثیف‌ باشد..

 

مرد بیچاره‌ با این‌ فکر آب‌ و جارو کردن‌ را رها کرد و داخل‌ خانه‌ شد تا بیلی‌ بیاورد و آشغال‌ها را بردارد. وقتی‌ بیل‌ به‌دست‌ برمی‌گشت، همه‌اش‌ به‌ فکر ملاقات‌ با خضر بود با این‌ فکرها مشغول‌ جمع‌ کردن‌ آشغال‌ها شد.

 

 ناگهان‌ صدای‌ پایی‌ شنید. سربلند کرد و دید پیرمردی‌ به‌ او نزدیک‌ می‌شود. پیرمرد جلوتر که‌ آمد سلام‌ کرد.

مرد جواب‌ سلامش‌ را داد.

پیرمرد پرسید: .صبح‌ به‌ این‌ زودی‌ اینجا چه‌ می‌کنی؟.

مرد جواب‌ داد: .دارم‌ جلو خانه‌ام‌ را آب‌ و جارو می‌کنم. آخر شنیده‌ام‌ که‌ اگر کسی‌ چهل‌ روز تمام‌ جلو خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو کند، حضرت‌ خضر را می‌بیند..

پیرمرد گفت: .حالا برای‌ چی‌ می‌خواهی‌ خضر را ببینی؟.

مرد گفت: .آرزویی‌ دارم‌ که‌ می‌خواهم‌ به‌ او بگویم..

پیرمرد گفت: .چه‌ آرزویی‌ داری؟ فکر کن‌ من‌ خضر هستم، آرزویت‌ را به‌ من‌ بگو..

مرد نگاهی‌ به‌ پیرمرد انداخت‌ و گفت: .برو پدرجان! برو مزاحم‌ کارم‌ نشو..

پیرمرد اصرار گرد: .حالا فکر کن‌ که‌ من‌ خضر باشم. هر آرزویی‌ داری‌ بگو..

مرد گفت: .تو که‌ خضر نیستی. خضر می‌تواند هر کاری‌ را که‌ از او بخواهی‌ انجام‌ بدهد..

پیرمرد گفت: .گفتم‌ که، فکر کن‌ من‌ خضر باشم‌ هر کاری‌ را که‌ می‌خواهی‌ به‌ من‌ بگو شاید بتوانم‌ برایت‌ انجام‌ بدهم..

مرد که‌ حال‌ و حوصله‌ی‌ جروبحث‌ کردن‌ نداشت، رو به‌ پیرمرد کرد و گفت: .اگر تو راست‌ می‌گویی‌ و حضرت‌ خضر هستی، این‌ بیلم‌ را پارو کن‌ ببینم..

پیرمرد نگاهی‌ به‌ آسمان‌ کرد. چیزی‌ زیرلب‌ خواند و بعد نگاهی‌ به‌ بیل‌ مرد بیچاره‌ انداخت. در یک‌ چشم‌ به‌هم‌ زدن‌ بیل‌ مرد بیچاره‌ پارو شد. مرد که‌ به‌ بیل�

: فلفل نبین  چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه



موشی بنام فلفلی در دشت برای خودش لانه ای درست کرد و خیالش راحت بود که زمستان را بخوبی سپری می کند .

یک روز گاوی برای علف خوردن به دشت آمد وروی لانه آقا موشه نشست و مشغول استراحت شد .

 


موش آمد و از آقای گاو خواهش کرد که از روی لانه اش بلند شود تا خراب نشود . ولی گاو هیچ توجهی به موش نکرد و گفت : ” تو نیم وجبی به من دستور می دهی که از اینجا بلند شوم . می دانی من کی هستم ، می دانی من چقدر قوی و پر زورم ، حالا برو پی کارت و بگذار استراحت کنم . “

 

موش دوباره خواهش و التماس کرد ولی فایده ای نداشت و گوش آقا گاو به این حرفها بدهکار نبود . موش پیش خودش فکر کرد ، حالا  که با خواهش کردن مشکلش حل نشده باید کار دیگری بکند .

 



بعد یکدفعه روی آقا گاو پرید . گاو از خواب بیدار شد و خودش را تکان داد . موش روی گوش گاو پرید و یک گاز محکم  از گوش او گرفت . گاو از جایش بلند شد و شروع به تکان دادن سرش کرد . ولی موش روی زمین پرید و در یک سوراخ پنهان شد و گاو نتوانست کاری کند.

وقتی گاو دوباره خوابش برد ، موش دم گاو را گاز گرفت و روی درخت پرید .‌گاو از درد بیدار شد .‌خیلی عصبانی بود ، سعی کرد که بالا بپرد و موش را بگیرد تا ادبش کند ولی دستش به او نمی رسید .

موش گفت : ” اگه بازم روی لونه من بخوابی ، گازت می گیرم . “

 

گاو دید ، چاره ای ندارد جز اینکه  از آنجا برود و جای دیگری بخوابد . گاو پیش خودش گفت : ” فلفل نبین چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه . با این قد و قواره فسقلی اش چه جوری حریف من شد . “

موش با اینکه خیلی کوچکتر از گاو بود توانست مشکلش را حل کند .

 


   

پس کارآیی هر کس و هر چیز به قدو قواره اش نیست ، مثل فلفل قرمز ،‌با اینکه کوچک است ولی وقتی می خوریم از بس تند است دهانمان می سوزد .



: فوت کوزه گری



استاد کوزه گری بود که خیلی با تجربه بود و کوزه های لعابی که می ساخت خیلی مشتری داشت .

شاگردی نزد وی کار می کرد که زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربه های کاری خود را به او یاد داد .

شاگرد وقتی تمام کارها را یاد گرفت . شروع به ایراد گرفتن کرد و گفت مزد من کم است . و کم کم زمزمه کرد که من می توانم بروم وبرای خودم کارگاهی راه اندازی کنم و کلی فایده ببرم .

هرچه استاد کوزه گر از او خواهش کرد مدتی دیگر نزد او بماند تا شاگردی پیدا کند و کمی کارها را یاد بگیرد تا استاد دست تنها نباشد ، پسرک قبول نکرد و او را دست تنها گذاشت و رفت .

 

شاگرد رفت و کارگاهی راه اندازی کرد وهمانطور که یاد گرفته بود کاسه ها را ساخت و رنگ کرد و روی آن لعاب داد و در کوره گذاشت . ولی متوجه شد که رنگ کاسه های  او مات است و شفاف نیست .

دوباره از نو شروع کرد و خاک خوبتر انتخاب کرد و در درست کردن خمیر بیشتر دقت کرد و بهترین لعاب را استفاده کرد و آنها را در کوره گذاشت ولی باز هم مشکل قبلی بوجود آمد .

شاگرد فهمید که تمام اسرار کار را یاد نگرفته . نزد استاد رفت و مشکل خود را گفت . و از استاد خواهش کرد که او را راهنمائی کند .

 

استاد از او پرسید که چگونه خاک را آماده می کند و چگونه لعاب را تهیه می کند و چگونه آنرا در کوره می گذارد . شاگرد جواب تمام سوالها را داد .

استاد گفت : درست است که هر شاگردی باید روزی استاد شود ولی تو مرا بی موقع تنها گذاشتی . بیا یک سال اینجا بمان تا شاگرد تازه هم قدری کار یاد بگیرد و آن وقت من هم تو را راهنمائی خواهم کرد و تو به کارگاه خودت برو .

شاگرد قبول کرد یکسال آنجا ماند ولی هر چه دقت کرد متوجه اشتباه خودش نمی شد . یک روز استاد او را صدا زد و گفت بیا بگویم که چرا کاسه های لعابی تو مات است .

استاد کنار کوره ایستاد و کاسه ها را گرفت تا در کوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهایت را باز کن تا فوت وفن کار را یاد بگیری .                            

استاد هنگام گذاشتن کاسه ها در کوره به آنها چند فوت می کرد . بعد از او پرسید : ” فهمیدی “ . شاگرد گفت : نه . استاد دوباره یک کاسه دیگر برداشت و چند فوت محکم به آن کرد و گرد وخاکی که از آن برخاسته بود به شاگرد نشان داد و گفت : این فوت و فن کار است ، این کاسه که چند روز در کارگاه می ماند پر از گرد و خاک می شود در کوره این گرد وخاک با رنگ لعاب مخلوط می شود و رنگ لعاب را کدر می کند . وقتی آنرا فوت می کنیم گرد وغبار پاک می شود و لعاب خالص پخته می شود و رنگش شفاف می شود . حالا پی کارت برو که همه کارهایت درست بود و فقط همین فوت را کم داشت .

 

 

این مثل اشاره به کسی دارد که بسیار چیزها می داند ولی از یک چیز مهم آگاهی ندارد . مثلهای که به این موضوع دلالت دارند عبارتند از :

فلانی هن

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۱۱
امیر کرمی

                                                            امام صادق(ع):


                هرگاه در نزد تو قرآن خوانده شود لازم است ساکت باشی و گوش کنی.



                                                         پیامبر اکرم(ص):


                                            ای علی!برترین سخن،قرآن است.


پیامبر اکرم( ص):

بهترین شما کسی است که قر آن را بیاموزد و به دیگران نیز آموزش دهد.


علی( ع):

قرآن هرچه خوانده شود، هرگز کهنه نمی شود.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۱۹
امیر کرمی

حکایت ایراد پیرزن به مناره مسجد و تدبیر معمار

روایت شده است در حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی بزرگ می ساختند. (گویا مسجد شیخ لطف الله در میدان نقش جهان اصفهان بوده است) اما چند روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام می دادند.

پیرزنی از آنجا رد می شد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه! کارگرها خندیدند.

اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت: چوب بیاورید! کارگر بیاورید! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فششششششااااررر...!!!

و مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟!

مدتی طول کشید تا پیرزن گفت: بله، درست شد! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت.

کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را از معمار با تجربه پرسیدند؟

معمار گفت: اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد و شایعه پا می گرفت، این مناره تا ابد کج می ماند و دیگر نمی توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم. این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم!




دفن اتومبیل گرانقیمت بنتلی مرد ثروتمند برای بعد از مرگش

یکی از ثروتمندان و متمول‌ترین مردان برزیل اعلام کرد که خودروی میلیون دلاری بنتلی ( Bentley) خود را که به تازگی خریداری نموده، دفن خواهد کرد. آقای "چیکوینو سکارپا" در این مورد گفته بود که بعد از آنکه مستندی در مورد فرعون‌ها در مصر باستان دیده، می‌خواهد به تقلید از آنها ارزشمندترین دارایی خود را دفن کند تا در زندگی بعد از مرگ بتواند از آن استفاده کند!

در مدت یک هفته تا زمانی که برای تدفین خودرو اعلام شده بود، نظرات منفی بسیاری برای وی ارسال شد، بسیاری این کار را احمقانه خواندند و معتقد بودند که حداقل با بخشیدن خودرو، او می‌تواند بیشتر به زندگی بعدی خود کمک کند!

او صدها خبرنگار و عکاس را به خانه خود در شهر سائوپائولو دعوت کرده بود تا شاهد مراسم تدفین باشند. ابتدا خودرو به داخل گودال برده شد و آقای اسکارپا بر سر مزار خودروی خود ایستاده بود اما قبل از اینکه اولین تله خاک روی خودرو ریخته شود، وی دستور توقف را داد:

او گفت: من دیوانه نیستم، البته که خودروی خود را دفن نخواهم کرد.

در روز موعود آقای اسکارپا پرده از این راز برداشت و به خبرنگاران حاضر گفت که درواقع این کار را به مناسبت هفته اهداء عضو در برزیل انجام داده است تا توجه و آگاهی مردم را نسبت به این مسئله افزایش دهد.

در ادامه مشخص شد پشت این کار، ABTO سازمان انتقال عضو در برزیل قرار دارد که کمپین جدید خود را با شعار "دفن کردن چیزی با ارزش‌تر از بنتلی، احمقانه است" راه‌اندازی نموده است.

آقای اسکارپا ادامه داد: بسیاری به دلیل اینکه من می‌خواستم خودروی خود را دفن کنم، در موردم قضاوتِ بد کردند، اما اکثر مردم چیزی بسیار با ارزش‌تر از خودروی من را دفن می‌کنند. آنها قلب‌ها، کلیه‌ها، جگر‌ها، شش‌ها و چشم‌ها را به خاک می‌سپارند. حال که این کار احمقانه است زیرا که بسیاری از مردم نیازمند اهداء عضو هستند. دفن شدن با ارگان‌های سالمی که می‌توانند جان بسیاری را نجات دهند بزرگترین زیان و خسران این جهان است. ارزش بنتلی من حتی نزدیک به آن نیست. هیچ ثروتی هر چقدر هم زیاد، ارزشمندتر از یک ارگان بدن نیست زیرا هیچ چیز ارزشمندتر از زندگی نیست.

این کمپین به دلیل استفاده از فردی خاص مانند آقای اسکارپا به دلیل ثروت زیاد وسابقه کارهای عجیبش باورپذیری زیادی برای عامه مردم داشت و به خوبی توانست توجه‌ها را جلب و ذهن‌ها را درگیر کند. درواقع هیچ‌گاه احساس مردم نسبت به دفن قلبی سالم برانگیخته نمی‌شد اما با این کمپین در برخورد با یک خودرو این نکته به شکلی بسیار تأثیرگذار به افراد منتقل گردید.

اهدای عضو، اهدای زندگی


سرگذشت یک بچه تنبل: خاطره امیر محمد نادری قشقایی

ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، شیراز ﺑﻮﺩﻡ ﺳﺎﻝ ١٣٤٠، ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ اصفهان یک ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ. ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﻟﻬﺠﻪ ﻏﻠﯿﻆ ترکی قشقایی، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﻏﺮﯾﺐ. ﻣﺎ ﮐﺘﺎﺑﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍ اناﺭ ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﯽ اصفهان ﺁﺏ ﺑﺎﺑﺎ. معضلی ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ، ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.

ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺩﺭﺳﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮاﻧﺪﻡ.

ﺗﻮ اصفهان ﺷﺪﻡ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ. خانم ﻣﻌﻠﻢ ﭘﯿﺮ ﻭ بی ﺤﻮﺻﻠﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﻦ! ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ می گفت : ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺑﺸﯽ ﻓﻼﻧﯽ ﻭ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻣﻦ ﺑﯿﻨﻮﺍ ﺑﻮﺩﻡ.

ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻡ. ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺨﺖ ﺑﺪ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻤﻤﺎﻥ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﭼﻮﺑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻭﺩ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﻢ!

ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ!

ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺁﻣﺪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ. ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻧﺸﺴﺘﻢ. ﻣﯿﺪوﻧﺴﺘﻢ ﺟﺎی من ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ!

ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩ، ﻣﺸﻖ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ.

ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ

ﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ ﭼﯿﺴﺖ!

ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ، ﯾﮏ ﺧﻮﺩﻧﻮﯾﺲ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ. ﻫﻤﮕﯽ ﺷﺎﺥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ. ﺁﺧﻪ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﯾﺎ ﺧﻂ ﻣﯿﺰﺩﻥ ﯾﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ، ﺩﺳﺘﺎﻡ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﯽ ﺯﺩ.

ﺯﯾﺮ ﻫﺮ ﻣﺸﻘﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ می ﻨﻮﺷﺖ. ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ؟

ﺑﺎ ﺧﻄﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﻋﺎﻟﯽ!

ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﺩ ﺷﺪ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﻣﻦ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺳﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ.

ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﯿﺴﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻔﺮ ﺷﺸﻢ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ

داستان ساده اقتصاد: توریست ثروتمند و تسویه حساب بدهکارها

در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نیست، ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود. او وارد تنها هتلی که در این شهر ساحلی است می شود، اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل می گذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.

صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد. قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و با عجله سراغ دامداری می رود و بدهی خود را به او می پردازد.

دامدار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام که از او برای گوسفندانش یونجه و جو خرید کرده می دهد. 

یونجه فروش برای پرداخت بدهی خود، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به شهرداری می برد و بابت عوارض ساخت و سازی که انجام داده به شهرداری می پردازد.

حسابدار شهرداری اسکناس را با شتاب به هتل می آورد. زیرا شهرداری به صاحب هتل بدهکار بود و هنگامی که چند کارمند و بازرس از پایتخت به شهرداری این شهر آمده بودند یک شب در این هتل اقامت کرده بودند.

حالا دوباره هتل دار اسکناس را روی پیشخوان خود دارد. در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمی گردد و اسکناس 100 یوروئی خود را برمی دارد و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند.

در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده است. ولی به هر حال همه شهروندان در این هنگام به هم بدهی ندارند همه بدهی هایشان را پرداخته و تسویه حساب کرده اند و ... این است تعریف ساده اقتصاد.

بههمین دلیل است که می گویند انباشتن ثروت مجاز نیست آن را باید به کار بگیری تا همه چرخ  های اقتصاد به گردش درآید و همه اجتماع از گردش پول بهره ببرند.


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۰۶
امیر کرمی

ﺁﻣـــﺎﺭ ﮐــﻠﯽ ﺷــﻬﺪﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ؛

💥 ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۱۳۲۵۵ ﻧﻔــﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺷــﺎﻣﻞ؛

ــ ۱۵۵۰۸۱ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ،

ــ ۱۶۱۵۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺣﻤﻼﺕ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎ،

ــ ۱۱۸۱۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭﺣﻮﺍﺩﺙ ﻣﺘﻔﺮﻗﻪ

ــ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻮﺍﺭﺩ ۹۸۸۹ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ــ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﻣﺎﺭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۱۵۵۲۵۹ ﻧﻔﺮ ﻣﺠﺮﺩ،

ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۵۵۹۹۶ ﻧﻔﺮ ﻣﺘﺄﻫﻞ،

ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۰۵۴ ﻧﻔﺮ ۱۴ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ،

ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۶۵۵۷۵ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۱۵ ﺗﺎ ۱۹ ﺳﺎﻟﻪ،

ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۸۷۱۰۶ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۰ ﺗﺎ ۲۳ ﺳﺎﻟﻪ،

ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۲۷۰۳ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۴ ﺗﺎ ۲۹ ﺳﺎﻟﻪ،

ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۰۸۱۷ ﻧﻔﺮ ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ

ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﺳﻼﻣﯽ

ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۳۱۹۹ ﻧﻔﺮ

ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۱۶۷۳۸ ﻧﻔﺮ

ﺍﺭﺗﺶ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ

ﮐــﺎﺩﺭ: ۹۰۸۹ ﻧﻔﺮ

ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۳۶۹۶۵ ﻧﻔﺮ

ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ

ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۹۲۶ ﻧﻔﺮ

ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۵۶۷۲ ﻧﻔﺮ

ﺷﻐﻞ ﺁﺯﺍﺩ: ۳۱۶۷۴ ﻧﻔﺮ

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ: ۳۲۲۷۵ ﻧﻔﺮ

ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ: ۲۶۰۸ ﻧﻔﺮ

ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ: ۲۷۴۲ ﻧﻔﺮ

ﺑﯿﮑﺎﺭ: ۶۱۲۸ ﻧﻔﺮ

ﺩﻭﻟﺘﯽ : ۲۶۲۹۳ ﻧﻔﺮ

ﺑﺴﯿﺞ ﻭﯾﮋﻩ: ۲۳۲۹ ﻧﻔﺮ

ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭ : ۳۱۳۶ ﻧﻔﺮ

ﮐﻮﺩﮎ : ۲۹۰۶ ﻧﻔﺮ

ﻏﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ: ۴۵۶۴ ﻧﻔﺮ

ﺟﻤـــﻊ ﮐــﻞ : ۲۱۳۲۵۵ ﻧــﻔﺮ ...

ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ:

ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ۳۱/ ۶ / ۱۳۵۹ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ:

ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ۱۲ ﻟﺸﮕﺮ ﺯﺭﻫﯽ، ﻣﮑﺎﻧﯿﺰﻩ، ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻭ ۳۶ ﺗﯿﭗ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺍﺯ ۳ ﻣﺤﻮﺭ

‏( ﺟﻨﻮﺑﯽ؛ ﻣﯿﺎﻧﯽ؛ ﺷﻤﺎﻟﯽ‏) ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ:

ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺟﻨﮕﯽ

ــ ۵۴۰۰ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﺎﻧﮓ،

ــ ۴۰۰ ﻗﺒﻀﻪ ﺗﻮﭖ ﺿﺪﻫﻮﺍﺋﯽ،

ــ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ،

ــ ۴۰۰ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻠﯽ ﮐﻮﭘﺘﺮ،

ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :

ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﭘﺮﻫﺰﯾﻨﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻭﺳﯿﻊ ﺗﺮﯾﻦ

ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ‏( ۵ /۱ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﻭﻝ، ۲ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺩﻭﻡ ﺑﻮﺩﻩ

ﺍﺳﺖ ‏)

ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ:

ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ

ــ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺰﺭﮒ،

ــ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻣﺘﻮﺳﻂ،

ــ ۱۲۵ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﮐﻮﭼﮏ،

ﺗﻮﺳﻂ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ .

ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ:

ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ۲۸۸۷ ﺭﻭﺯ ‏( ۹۶ ﻣﺎﻩ‏) ﻭ ۸ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪﻩ

ﺍﺳﺖ .

ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :

ﺩﺭﻃﻮﻝ ﻧﺒﺮﺩ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ۱۰۰۰ ﺭﻭﺯ ﻧﺒﺮﺩ ﻓﻌﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ:

ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ:

ــ ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ،

ــ ۱۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ،

ــ ۳۲۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ،

ــ ۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺁﺯﺍﺩﻩ

ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :

ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۲۳۶۳ ﻧﻔﺮ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺍﺳﯿﺮ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ

۳۹۵۱۴۸ ﮐﺸﺘﻪ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻭ ۹۰ ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﺷﺪﻩ

ﺍﺳﺖ .

ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ:

ﺩﺭﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ:

ــ ۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ

ــ ۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ

ــ ۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ

ــ ۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺯﻫﺮﺍ

ــ ۱۱ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ

ــ ﻭ ۸ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ:

ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ:

ــ ۴۵۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ

ــ ۲۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ

ــ ۳۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ

ــ ۲۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺭﺿﺎ

ــ ۱۳۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ

ــ ۵۴۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﺒﺎﺱ

ــ ۴۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﮐﺒﺮ

ــ ۳۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻐﺮ

ــ ۲۳۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺳﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ

ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﺎﻣﻬﺎﯼ ﻣﻄﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ...

ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :

ﺍﺯ ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ؛

۱۷۱۲۳۵ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭﺧﻂ ﻣﻘﺪﻡ،

۱۶۸۷۰ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﺛﺮ ﺣﻤﻼﺕ ﻫﻮﺍﺋﯽ ﻭ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ

ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﺎﻧﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ...

ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ:

ــ ۴۴ ﺩﺭﺻﺪ ﺷﻬﺪﺍ ﺳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ۱۶ ﺗﺎ ۲۰ ﺳﺎﻝ

ــ ۳۰ ﺩﺭﺻﺪ ﺍﺯ ۲۱ ﺗﺎ ۲۶ ﺳﺎﻝ

ــ ۸ ﺩﺭﺻﺪ ۲۶ ﺗﺎ ۳۰ ﺳﺎﻝ

ــ ۱۸ ﺩﺭﺻﺪ ﺑﺎﻻﯼ ۳۰ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۶
امیر کرمی

سه چیز کهنش خوب است

۱رفیق

۲سکه ها

۳شهر ها

سه چیزرا باید افزایش دهید

۱عقل

۲همت

۳محبت

سه چیزرا هرگز نخور.

۱-مال یتیم

۲-مال حرام

۳-غصه

سه چیز لذت دنیاست.

۱-زن حلال

۲-دندان

۳-تندرستی

:پندهای ماندگار:



سه چیزدر زندگی یکباربه انسان داده می‌شود.


1.والدین 

2.حسن

3.جوانی



سه چیزدردنیا  لذت بخشند.

1.اب زلال وشیرین

2.درخشندگی خورشید

3.ارامش شب


سه چیز دلتنگی می اورند.

1.مرگ والدین 

2.دم غروب

3.زندان




سه چیز روح بخشند برای انسان.

1.رودخانها

2.جنگلها

3.ستارگان



سه چیز حاکمان را متزلزل می کند.

1.بی عدالتی 

2.بی توجهی به فقرا

3.اشرافگری 


سه چیز در اخرت انسان را نجات میدهد.

1.شفیعان 

2.اعمال صالح 

3.دعای والدین 


سه چیز باعث سقوط انسان است.

1.تکبر 

2.دشمنی بامردم 

3.ثروت حرام


سه چیز نشانه ولایت مداری است.

1.اطاعت پذیری

2.بصیرت دینی 

3.مسؤلیت پذیری


سه چیز انسان را سریع به هدف میرساند.

1.گریه برحسین ع

2.دعای والدین 

3.دستگیری فقرا

به سه گروه اعتماد نکن. 

1.فتنه گران 

2.ستمگران 

3.نامردان 





سه چیز راهمیشه بخور.

2.سیب

2.سیر 

3.سرکه . . .  شادی همه رفتگان فاتحه . . .  یک صلوااااات محمّدی یازهرا

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۳
امیر کرمی


 دیجیاتو/از الگو های فکری گرفته تا احساسات، تمام جنبه های انسانی در محدوده ی ظرفیت فوق العاده ی ماده ی خاکستری و ماده ی سفید مغز ما قرار می گیرند. اما این عضو ۱۴۰۰ گرمی و اسرار آمیز بدن ما چگونه می تواند تا این حد بر مسائل مهمی نظیر زندگی، مرگ، آگاهی، ادراک، خواب و غیره تأثیر گذار باشد؟ آیا مغزی که ما با آن به دنیا می آییم، به حالت بهینه ی خود دست پیدا می کند و بعد با گذشت هر سال، آرام آرام و به شکلی اجتناب ناپذیر رو به افول می گذارد؟

دکتر ساندرا باند چپمن، مؤسس و مدیر ارشد مرکز سلامت مغز دانشگاه تگزاس و نویسنده ی کتاب «مغز خود را باهوش تر کنید»، چند سال پیش در مصاحبه ای به پاسخ این پرسش ها پرداخت. او به تازگی در مصاحبه های جدیدش بیشتر به این موارد و همچنین مسئله ی حفظ و تقویت توانایی مغز پرداخته است.

چمن خیلی سریع اشاره می کند که امروزه امید به زندگی ما از هر زمان دیگری در تاریخ بشر بیشتر است. با این حال، وقتی پای مراقبت از سلامت جسمانی مان به میان می آید به ندرت به حفظ سلامت مغز خود توجه می کنیم. او اعتقاد دارد وقتی علایق تازه ای در ما شکل می گیرد، به دنبال سرگرمی های خاصی می رویم و یا تمرین های خاص مغزی انجام می دهیم، مغزمان ورزیده تر، و در عین حال حافظه مان بیشتر می شود. علم انعطاف پذیری عصبی نیز این قانون را تأیید می کند. به بیان ساده تر، شما کنترل قابل توجهی روی عملکرد مغز خود دارید، چون عملکرد مغز شما به آنچه که تجربه می کنید و چگونگی استفاده از آن وابستگی زیادی دارد.

چپمن در این باره می گوید: «حفظ بهره وری به عنوان یک تصمیم گیرنده، نوآور، استراتژیست و برنامه ریز، برای استفاده از ظرفیت های وسیع مغز، نیازمند رشد و تحریک پیوسته است. بی توجهی نسبت به سلامتِ شناختی و اجازه دادن به مغز برای تحلیل رفتن با امور روزمره ی زندگی به جای تفکر نوآورانه، پیامد های اقتصادی، اجتماعی و شخصی غیر ضروری و مضری به همراه دارد».

او ادامه می دهد «هرچه بیشتر زندگی می کنیم، بازار رقابتی تر می شود، بافتار اجتماعی مان پیچیدگی بیشتری پیدا می کند و استفاده ی حد اکثری از ارزشمند ترین منبع ما یعنی مغزمان لزوم بیشتری می یابد».

در جامعه ی به هم پیوسته ی ما، روز به روز بر تعداد افرادی که از خستگی ذهنی خود ابراز نگرانی می کنند و با اختلال حافظه و حجم نامتناسبی از اطلاعات مواجه می شوند افزوده می شود. این مسئله شاید باعث شود خیلی از ما به این نتیجه برسیم که به یک مسافرت و یا مدتی استراحت احتیاج داریم، در حالی که چاره ی حقیقی ممکن است نیاز به تقویت سلامتی مغزمان باشد.

به گفته ی چپمن، نشانه هایی وجود دارد که اگر در کسی وجود داشت، باید نگاه نزدیک تری به سلامت مغز خود بیندازد.

۱- محدود کردن انجام چند کار با هم

انجام چند کار با هم، بهره وری مغز را کاهش، و خستگی آن و میزان استرس را افزایش می دهد.


۲- بهره مندی از خواب کافی

اطمینان حاصل کنید به طور پیوسته ۷ تا ۸ ساعت در شبانه روز می خوابید. طی خواب، اطلاعات در مغز ما در سطح ادراکی عمیق تری مستقر می شوند.


۳- تعهد به تمرینات ورزشی منظم

برای تقویت حافظه و افزایش توجه و تمرکز، و همچنین بالا بردن جریان خون در ناحیه ی وابسته به حافظه ی مغز، ۳ تا ۴ بار در هفته و هر بار به مدت ۳۰ دقیقه تمرینات هوازی انجام دهید.


۴- همه چیز را خلاصه به ذهن بسپارید

مطالعات کاری، سمینار های آموزشی، فیلم هایی که می بینید و مقالات و کتاب هایی که می خوانید را خلاصه کنید. خلاصه کردن ایده های تازه، در مقایسه با به خاطر سپاری فهرستی از اطلاعات، حافظه ی بلند مدت مغز شما را تقویت می کند.


۵- تمرکز خود را کاملاً متوجه مسائل مهم کنید

مسیر ورود اطلاعات به نسبت بی اهمیت را به مغز خود مسدود کنید. محدود کردن میزان اطلاعات دریافتی یکی از کار های مهمی است که برای حفظ سلامت مغز خود می توانید انجام دهید.


۶- انگیزه ی خود را حفظ کنید

یک مغز با انگیزه، ارتباطات نرونی سریع تر و مستحکم تری برقرار می کند. علایق خود را شناسایی کنید و بیشتر درباره ی آنها یادبگیرد



طبق یک مطالعه جدید، قرص های آهن که برای درمان کمبود آهن استفاده می شوند بی نهایت خطرناک هستند چرا که می توانند در مدت ۱۰ دقیقه به DNA آسیب برسانند.


طبق مطالعه محققان انگلیسی، مصرف آهن در دوزهای تجویزشده می تواند موجب آسیب سلولی شود.


در این تحقیق، محققان تاثیر آهن را بر روی سلول های اندوتلیل انسانی موجود در رشته رگ های خونی در محیط آزمایشگاه مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند.


آنها مقداری دارونما و محلول آهن ۱۰ میکرومولار را به رشته سلولی افزودند. سپس ژن های موجود در سلول ها را مورد مطالعه قرار داده و دریافتند که در مدت ۱۰ دقیقه، سلول قرارگرفته در معرض محلول آهن شروع به ایجاد مکانیسم های ترمیم DNA نمود.


به گفته محققان دانشگاه امپریال لندن، پزشکان باید بر میزان آهن تجویزی در قالب درمان های استاندارد نظارت داشته باشند چراکه آهن می تواند تاثیر سوء بر بدن انسان داشته باشد.


آهن مولفه اصلی هموگلوبین بوده، رنگدانه ایی که مسئول رنگ قرمز خون است. کمبود آهن غالباً با تولید هموگلوبین تداخل پیدا کرده و موجب «آنمی» می شود. مشخصه بروز آنمی یا همان کم خونی، احساس خستگی، سرگیجه، تنگی نفس، گرفتگی عضلات پا، و صورت رنگ پریده است.


علاوه بر تجویز مکمل های آهن از سوی پزشکان، مصرف برخی میوه ها و سبزیجات هم می تواند به مقابله با کمبود آهن کمک کند. سبزیجات برگ سبز، خرما و چغندر از جمله مواد حاوی آهن هستند.

[۱۸:۳۱،‏ ۲۰۱۶/۳/۲۳] ***: عطارد در یک مدار با ثابت خروج از مرکز (e=0.02056) و میل زیاد (7 درجه نسبت به دایرة ‌البروج) با نیم قطر اطول 0.03871Au و یک دوره تناوب مداری نجومی 87.96 روز به دور خورشید می‌گردد. بزرگترین زاویه کشیدگی این سیاره که از زمین مشاهده شده است، از ˚18(قرین خورشیدی) تا ˚28 (بعید خورشیدی) ، با متوسط 23 قرار دارد. تصور می‌شد که دوره تناوب چرخشی نجومی ‌عطارد یا (مانند زمین) 24 ساعت یا بطور همزمان 88 روز باشد. اما در اوایل سال 1960 میلادی برای اولین بار تپشهای راداری منعکس شده از سطح عطارد دریافت شدند و در سال 1965 میلادی جی.اچ. پتنژیل (G.H.Pettengill) و آر.بی. وایس مستقیما با استفاده از فنهای راداری دوپلری نشان داده‌اند که دوره تناوب چرخشی عطارد در حدود 59 روز است. 

گرانش سیاره

جاذبه سطحی عطارد به قدری ضعیف است که قادر به نگهداری ذرات اطراف خود نیست. در نتیجه عطارد تقریبا فاقد جو است. چگالی فضایی اطراف عطارد حدود 1000 میلیارد برابر کمتر از چگالی جو زمین است. 







مشخصه‌های فیزیکی

شعاع عطارد 24400 کیلومتر است. جرم آن 33x1023kg می‌باشد که از اختلالات گرانشی بر روی فضاپیما محاسبه شده است. عطارد هیچ قمر طبیعی ندارد. چگالی متوسط آن 5420 کیلوگرم بر متر مکعب می‌باشد که نظیر یک سیاره خاکی است، اما برای اندازه عطارد زیاد است. از آنجا که گرانش کلی عطارد کمتر از زمین است (فشردگی آن کمتر است)، اما چگالی حجمی ‌آن در حدود چگالی حجمی‌ زمین می‌باشد، لذا باید در برگیرنده مقدار بیشتری از فلزات باشد.


حدس می‌زنیم که در داخل عطارد یک گوشته صخره‌ای و یک هسته بزرگ فلزی (شاید نیکل و آهن) وجود داشته باشد. عطارد هوا ندارد. در آن ، پس از سپری شدن روز بی‌درنگ شبی سرد فرا می‌رسد. از اینرو ، سطح آن در نتیجه فرسایش تغییر نمی‌کند. طی هزاران میلیون سال ، سطح عطارد مورد اصابت خرده سنگهای فضایی قرار گرفته است. به علت این بمباران مداوم اکنون سطح سیاره پر از گودال است. کف گودالها پوشیده از گرد و غباری است که از متلاشی شدن این خرده سنگها به‌وجود آمده است. 




فاصله متوسط از خورشید 57.93 کیلومتر

قطر استوا 4879 کیلومتر

مدت حرکت وضعی 58.65 روز زمینی

مدت حرکت انتقالی 87.97 روز زمینی

سرعت مداری 47.89 کیلومتر در ثانیه

دمای سطحی 180- تا 430 درجه سانتیگراد

جرم (زمین=1) 0.06

چگالی متوسط (آب=1) 5.43

جاذبه (زمین=1) 0.38

تعداد قمر 0

میدان مغناطیسی

درسال 1974 میلادی (1353 شمسی) سفینه فضایی مارنیر 10 از کنار عطارد گذشت. مارینر 10 یک میدان مغناطیسی ضعیف سیاره‌ای را با شدتی در حدود 220nT ، 1nT=10-9T آشکار کرد. اگر چه این مقدار کوچک است. ولی برای قطع مغناطوسپهر در بادهای خورشیدی کافی است. در اینجا میدان مغناطیسی ، ذرات باردار (اکثرا پروتونها) را از باد خورشیدی اطراف سیاره منحرف می‌کند.


به نظر

[۱۸:۳۴،‏ ۲۰۱۶/۳/۲۳] ***: عطارد نزدیکترین سیاره به خورشید است و جو ندارد.از اینرو نمی تواند گرمای خورشید را نگه دارد.به همین دلیل اختلاف دمای شب و روز بسیار زیاد است.دمای این سیاره در روز۴۲۰درجه(دمایی که سرب هم ذوب می شود) و در شب۱۸۰-درجه است.۵۹روز طول می کشد تا عطارد یکبار به دور خود بچرخد و ۸۸روز طول می کشد تا به دور خورشید بچرخد.مدار عطارد کاملا بیضی شکل است.میانگین فاصله ی عطارد تا خورشید۵۸میلیون کیلومتر است.عطارد در طول۸۸روز۱۱میلیون کیلومتر به خورشید نزدیکتر و ۱۱میلیون کیلومتر از خورشید دورتر می شوذ.این سیاره کوچک اندکی از ماه بزرگتر است.


سیاره ی بدون جو


بزرگترین قمر منظومه ی شمسی که حتی از سیاره ی عطارد بزرگتر است گانیمد نام دارد.گانیمد جو ندارد ولی چرا؟درست است که گانیمد از عطارد بزرگتر است اما جرم آن کمتر از نصف جرم عطارد است. تیتان دومین قمر بزرگ منظومه ی شمسی است و از عطارد بزرگتر است.جرم این قمر از عطارد کمتر است ولی جو دارد اما چگونه؟دلیلش سرما است.سرما باعث انقباص هوا می شود.تیتان یکی از قمر های زحل است و گانیمد یکی از قمر های مشتری است.مشتری نسبت زحل به خورشید بسیار نزدیکتر  بنابراین گانیمد گرمای بیشتری نسبت تیتان دریافت می کند.تحقیقات اخیر نشان داد بدلیل طوفان های خورشیدی جو ناچیزی(42٪هلیم،42%سدیم،۱5٪اکسیژن و 1%بقیه).ولی بخاطر گرمای زیاد عطارد این جو را اندک اندک از دست می دهد.


ویژگی های عطارد


عطارد نزدیکترین سیاره به خورشید است و با جاذبه وحشتناک خورشید مبارزه می کند تا جذب آن نشود و در دل خورشید سقوط نکند،اما چگونه؟عطارد با سرعت سرسام آور۴۸کیلومتر بر ثانیه(۱۷۲۸۰۰کیلومتر بر ساعت)حرکت می کند.به طوری که یک دور چرخش عطارد به دور خورشید فقط۸۸روز طول می کشد. حداکثر فاصله زاویه ای که این سیاره با خورشیدداردحدود 28 درجه است  ( از دید زمین ) . هنگامی که زاویه  کشیدگی این سیاره درحدود۱۰درجه است،ازدرون تلسکوپ به صورت هلال باریکی دیده می شود. لیکن زمانی که می خواهد از پشت خورشید عبور کند قرص روشن خود را به ما نشان نمی دهد.با توجه به 7 درجه انحراف مدار گردش این سیاره به دور خورشید سیاره ی عطارد در هر بار چرخش به دور خورشید از جلوی آن عبور نمی کند بلکه از بالا یا پایین خورشید می گذرد.در طول۱۰۰سال عطارد تنها دوبار همچون نقطه ای سیاه و تاریک از مقابل خورشید می گذرد که به ترانزیت معروف است.


ماهواره ها


 مارینر۱۰ در تاریخ ۳نوامبر ۱۹۷۳ توسط ناسا به فضا پرتاب شد.مارینر۱۰ در این سفر از کنار زهره گذشت و ۳۵۰۰عکس از ابر های گذرنده سیاره ی زهره به زمین فرستاد.مارینر۱۰ در مارس ۱۹۷۴ از کنار عطارد گذشت و پس از آن در مداری بیضوی به دور خورشید می گردد.مارینر۱۰ در این مدار هر۱۷۶روز یکبار

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۳۷
امیر کرمی

معلم: مسعود چراگوش هایت تاول زده

مسعود چون الان تازه یک خبر داغ شنیدم




معلم: بگو ببینم مشتری را از کجا می شناسیم.

شاگرد:از روی زنبیلش.



معلم :بگو ببینم هندوستان  کجاست؟

شاگرد آقا چرا هر چی گمشده از ما می پرسی؟


معلم :  احمد صیغه ی زدن را صرف کن؟

احمد:زدم زدی دعوا شد.

گوش تاول زده 

معلم:مسعود!چرا گوش هایت تاول زده؟

مسعود:آقا برای این که همین الان یک خبر داغ شنیدم!

درکلاس ستاره شناسی

معلم:بگو ببینم «مشتری » را چگونه می شناسیم؟

شاگرد:آقا اجازه از روی زنبیلش!

گمشده

معلم:بگو ببینم هندوستان کجاست؟

شاگرد:آقا چرا هر چه گم می شود از ما می پرسید؟!

چهار زانو

معلم:پسرم!سلطان حسین چگونه بر تخت سلطنت نشست؟

شاگرد:آقا چهار زانو!

حرف اضافه

شاگرد:آقا حرف اضافه چیه؟

معلم:همین سوال بی ربط تو!

شکمو

معلم:علی!توی کلاس که جای چیز خوردن نیست.

شاگرد:آقا اجازه! من چیزی نمی خورم فقط یک دانه کشک است که گذاشته ام توی دهانم تا

برای زنگ تفریح خیس بخورد!!

تا کی؟

مادر:حسن!تا کی می خواهی در رفتن به مدرسه لجبازی کنی؟

حسن:تا آخر خرداد ماه!


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۳۳
امیر کرمی

معمای جالب و خنده دار و هر معما با جواب

 

معمای جالب اول : یک فیل سیاه رو  چه طوری میشه کشت ؟

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معما با جواب اول :خیلی راحت با اسلحه ی فیل سیاه کش !


معمای جالب دوم :یک فیل قرمز رو  چه طوری میشه کشت ؟

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معما با جواب دوم :دو مرحله داره اول باید گلوی فیل رو با دست بگیریم بعد که خون تو سرش جمع شد ، صورتش که سیاه شد حالا با اسلحه فیل سیاه کش پرپرش می کنیم !


معمای جالب سوم :یک فیل زرد رو چه طور میشه کشت ؟

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معما با جواب سوم :این یکی یکم سخت تره اول از همه باید خجالتش بدیم تا صورتش قرمز بشه بعد گلوی فیل رو خوب فشار می دیم  تا صورتش سیاه بشه بعد با اسلحه فیل سیاه کش خیلی راحت میکشیمش  !


معمای جالب چهارم :یک فیل سفید رو چه طوری میشه کشت ؟

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معما با جواب چهارم :باید بهش رنگ سیاه بزنیم بعد با اسلحه فیل سیاه کش بکشیم !

 

معمای جالب  پنجم :یک فیل سبز رو چه طوری میشه کشت ؟

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معما با جواب اول پنجم :فیل سبز ! فیل سبز !!!! آخه اصلا فیل سبز داریم خوب چرا این قدر دنبال چیزای چرت و پرت می گردی ؟؟؟


معمای جالب ششم :حالا یک فیل نارنجی رو چه طور باید بکشیم ؟

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معما با جواب ششم : بله که داریم اتفاقا خیلی هم فیل نارنجی زیاده شما ندیدی ! ولی نمی کشیمش ! چرا باید یه فیل رو کشت مگه نمی دونی نسل فیل ها در خطر انقراضه ! واقعا که عجب آدمایی پیدا می شن !!!


معما با جواب : مجموعه ای از بهترین معماهای جالب


 

 

 

 < 1 2 >

 

در این مجموعه سعی کردیم  هر معما با جواب آن را در اختیارتون بگذاریم و سعی مان بر این بوده است که معمای جالب و خواندنی رو برای شما عزیزان آماده کنیم . معما و جواب را در زیر آن می تونید ببینید .

 

 

7 معمای جالب و خنده دار و هر معما با جواب

 

معمای جالب اول : یک فیل سیاه رو  چه طوری میشه کشت ؟

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معما با جواب اول :خیلی راحت با اسلحه ی فیل سیاه کش !


معمای جالب دوم :یک فیل قرمز رو  چه طوری میشه کشت ؟

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معما با جواب دوم :دو مرحله داره اول باید گلوی فیل رو با دست بگیریم بعد که خون تو سرش جمع شد ، صورتش که سیاه شد حالا با اسلحه فیل سیاه کش پرپرش می کنیم !


معمای جالب سوم :یک فیل زرد رو چه طور میشه کشت ؟

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معما با جواب سوم :این یکی یکم سخت تره اول از همه باید خجالتش بدیم تا صورتش قرمز بشه بعد گلوی فیل رو خوب فشار می دیم  تا صورتش سیاه بشه بعد با اسلحه فیل سیاه کش خیلی راحت میکشیمش  !


معمای جالب چهارم :یک فیل سفید رو چه طوری میشه کشت ؟

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معما با جواب چهارم :باید بهش رنگ سیاه بزنیم بعد با اسلحه فیل سیاه کش بکشیم !

 

معمای جالب  پنجم :یک فیل سبز رو چه طوری میشه کشت ؟

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معما با جواب اول پنجم :فیل سبز ! فیل سبز !!!! آخه اصلا فیل سبز داریم خوب چرا این قدر دنبال چیزای چرت و پرت می گردی ؟؟؟


معمای جالب ششم :حالا یک فیل نارنجی رو چه طور باید بکشیم ؟

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معما با جواب ششم : بله که داریم اتفاقا خیلی هم فیل نارنجی زیاده شما ندیدی ! ولی نمی کشیمش ! چرا باید یه فیل رو کشت مگه نمی دونی نسل فیل ها در خطر انقراضه ! واقعا که عجب آدمایی پیدا می شن !!!

 

معما با جواب : معمای جالب قصاب

 

 

در این معمای جالب باید قصاب رو راهنمایی کنید البته معما با جواب می باشد . روزی یک قصاب برای خریدن تعدادی گاو ، غاز و مرغ به بازار رفت . قیمت هر گاو ، 15 سکه ، قیمت هر غاز ، 1 سکه و قیمت هر مرغ ، یک چهارم سکه بود . این قصاب صد سکه همراه داشت و می خواست با این پول ، دقیقا صد حیوان بخرد . آیا این امکان پذیر است ؟ توجه کنید که این قصاب از هر حیوان حداقل یکی لازم دارد .

.

.

.

.

.

.

.

درسته معما با جواب هست ولی یکم دیگه فکر کن

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ معمای جالب قصاب ( معما با جواب ) 

 

بله ؛ او میتونه سه گاو ، 41 غاز و 56 مرغ بخره .

توضیح کامل معمای جالب قصاب : اگه تعداد گاو ها رو x ، تعداد غازها رو y و تعداد مرغ ها رو z در نظر بگیریم ، اون وقت داریم :

x+y+z=100

15x+y+z/4=100

از دو رابطه ی بالا نتیجه می شود :

z=(56/3)x

از اون جایی که تعداد حیوانات باید یک عدد صحیح ( مثبت و غیر صفر ) باشه ، تنها مقداری که x میتونه داشته باشد ، مضرب های عدد 3 خواهد بود .

مثلا برای x=3 خواهیم داشت :

z=56 , y=41


[۲۱:۵۵،‏ ۲۰۱۶/۲/۱۳] ***: بنا به گزارش آکاایران : در یک مدرسه، ۱۰۰۰ دانش آموز و ۱۰۰۰ صندوق امانات وجود دارد. مدیر مدرسه از اولین دانش آموز درخواست می کند که درب تک تک صندوق ها را باز کند. سپس از دانش آموز دوم می خواهد که درب تک تک صندوق هایی را که شماره آن ها مضربی از عدد دو است، ببندد. سپس از دانش آموز سوم می خواهد که با مراجعه به صندوق های دارای شماره ای با مضرب سه، درب صندوق های باز را بسته و درب صندوق بسته را باز کند.

در ادامه از دانش آموز چهارم می خواهد که با مراجعه به صندوق های دارای شماره ای با مضرب ۴، درب صندوق های باز را بسته و درب صندوق های بسته را باز کند و این کار تا آخرین دانش آموز مدرسه ادامه می یابد. بعد از اینکه آخرین دانش آموز درخواست مدیر مدرسه را اجرا کرد، درب چه تعداد از صندوق های امانات مدرسه باز خواهد بود؟

    ۱: ۳۱ درب

    ۲: ۲۹ درب

    ۳: ۲۸ درب

    ۴: ۲۷ درب

 

پاسخ معما:

پس از اتمام کار، تنها صندوق هایی باز می مانند که شماره آن ها مربع است. یعنی شماره هایی مثل ۱، ۴، ۹، ۱۶ و غیره.

بر همین اساس، پاسخ معما برابر با گزینه ۱ یعنی  ۳۱ درب است.

 معمای جالب ریاضی همراه با جواب




معمای جالب ریاضی همراه با جواب



75 نفر در یک جنگ ۱۰۰ سرباز شرکت کردند و جراحاتی برداشتند. آمار جراحات به شرح زیراست:


 


۷۰  نفر دست راستشان را از دست دادند


 


  ۷۵نفر دست چپشان را از دست دادند


 


۸۰ نفر پای راست


 


۸۵ نفر پای چپ از دست دادند.


 


حد اقل تعداد افرادی که هر ۴ عضوشان را از دست دادن چندتاست؟


 


*


*


*


*


*


*


*


*


*


*


*


 


 


 


جواب : ۱۰  نفر


 


مجموع عضو های از بین رفته ۳۱۰ عضو که در بهترین حالت ۹۰ نفر سه عضوی و ۱۰ نفر ۴ عضوی می شود

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۴۲
امیر کرمی

آیا می دانستید؟پروانه ها با پای خود مزه ها را حس می کنند!

آیا می دانستید؟طول هر قد انسان سالم ۸برابر وجب دست خود اوست!

آیا می دانستید؟حدود ۷هزار نوع برنجمختلف در دنیا وجود دارد!

آیامی دانستید؟مور یانه ها قادرندتا دو روز زیر آب زنده بمانند!

آیا می دانستید؟گرگدن ها قادرند سریع تر از انسان بدوند!

آیا می دانستید؟قلب وال ها تنها ۹بار در دقیقه می زند!

آیا می دانستید‍؟ کوسه ها تا فاصله ی ۵۰کیلومتری را حس می کنند!

آیا می دانستید؟ زنبور عسل هر دقیقه۱۱۵۰۰ بار بال میزند

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۴۰
امیر کرمی